جوهر سفید

گاه‌نوشت‌های اعظم خان‌آبادی

جوهر سفید

گاه‌نوشت‌های اعظم خان‌آبادی

جوهر سفید یادداشتی ست گاه‌به‌گاه و درحقیقت بازتاب گفت‌وشنودها و نانوشته‌هایی که شاید هیچگاه آنگونه که هستند بازتاب داده نتوانند شد.

آخرین مطالب


در تنگنای تُنگ گُنگ تَنگ دلتنگی
تو را تنگ در آغوش می‌گیرم

 

تو را ای واپسین رؤیای رنگی،
تو را من گرم در آغوش می‌گیرم

 

نوای لحظه‌های گُنگ دلتنگی،
نوازشگاه نرم این تن تنهای سنگی،
رهایم کن
میان دره‌گاه سخت دلتنگی روانم کن
مگر شاید دمی من رام گردم

به سوی چشمه‌سار گرم دستانت
دمی آرام گردم

 

۲۷ بهمن ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۳۷
اعظم خان آبادی

می‌شکنم
در هر ضربه‌ای که بر دلم می‌کوبی
با هر تپش
در هر لحظه
و برای هر ضربه

می‌شکنم تا نعش خویش را در شکنِ این پرپیچ‌وخمِ بی‌پایان بپویم
خسته از خماری «خواب‌های خالی از خیال»
آش و لاش و شکسته از شرم چشم‌های شسته با اشکم
بی هیچ هوایی
و هیچ نفسی 
و هیچ نوایی، حتی
که از اندوه و درماندگی دالان دلم شاید خبری آرد

می‌شکنم تا به یاد بدارمت
تا به یاد بسپارم ثانیه به ثانیهٔ این هیاهوی هولناک را

 

۲۴ دی ۱۳۹۸ - ۶:۲۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۹ ، ۲۰:۵۵
اعظم خان آبادی

امروز، بی هوای هیچ، تن‌ها را در گورستان تنهایی‌ام به خاک سرد می‌سپارم.
دیگر دل به هیچ نخواهم سپرد و در قعر غار تنهایی‌ام آهسته‌آهسته سرد می‌شوم.
گرمای وجودم درونم را سرشار از عشقِ به دخترِ خندانِ آینه می‌کند. تنها سپرم، از هجوم آدم‌وارگان، تن‌پوش بلوری‌ام از تگرگ‌‌هایی است که دانه‌دانه با هجمه‌‌ی نامرادی‌ها و نامردی‌ها بر تنم کوبیده‌اند و تک‌تک در دهلیز دل انباشته‌ام.
دختر ایرانم و مادرم ایران به من آموخت که ابهت دماوندِ همیشه‌ایستاده‌اش از برفینه‌ی باشکوهی است که بر تن دارد و هیچ‌گاه نگذاشته آتشفشان درون دلش را فاش کند.

 

دی ماه ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۹ ، ۱۶:۴۱
اعظم خان آبادی

نیستی اما 
دستانت بر تنم چنگ می‌زند
صدایت در گوشم زنگ می‌زند
من می‌گریزم و
نگاهت بر دلم می‌آویزد

 

این چه بی‌توییِ  باهمی است
که بر قلب من ‌پا می‌فشارد

 

۲۷ مهر ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۹ ، ۱۳:۳۶
اعظم خان آبادی

کلمات می‌دوند و جیغ می‌کشند
به دیواره‌های دالان دلم می‌کوبند
بر تک‌تک تارهای عصبم می‌آویزند و تاب می‌خورند

بر پشت چشمانم چنگ می‌زنند و خنج می‌کشند

بلوایی است، در این تنِ تنهای پرتنش

 

۱۹ مهر ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۹ ، ۱۳:۳۷
اعظم خان آبادی

و شب

نوژان سکوتش را

بی‌امان

بر صخره‌ی دخمه‌ی خلوتم، سخت، می‌کوبد

 

خروش و هلهله‌ای برپاست
در این خاموشی ناگاه

که در گلوگاه سخن به دام افتاده
و راه بر آه بسته است

 

۱۳ مهر ۱۳۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۳:۱۶
اعظم خان آبادی

خسته و خمار

از خواب‌های خالی از خیال...

 

خسته از، آواز طبل‌های توخالی،

شب‌نغمه‌های این شهر هزارویک‌رنگ

 

هراسان از مرگ، در مرداب‌های بی‌مروّت

که بسترِ گرم و آرامِ رؤیایی‌ام را

آغوشِ رؤیای آرامشِ ابدی‌ام را
ربوده‌اند

 

مرگ در سکوت رؤیایم بود

و اینک

من و مرگِ سکوت

من و سکوتِ مرگبارِ مردابِ هیاهوها...

 

در جست‌وجوی ترانه‌ی سکوتم

سکوتی به رنگ یکرنگی، از جنس عشق

به آرامش آغوش مرگ و به حلاوت آب حیات

 

در جست‌وجوی ترانه‌ی سکوتم

خسته و خمار

از خواب‌های خالی از خیال...

 

بامداد ۲۲ خرداد ۱۳۹۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۲۰:۲۴
اعظم خان آبادی

نیستم انگار


به سقف چنگ می‌زنم
به دیوار


به دار


به مردِ کوچکِ کودک‌آزار


به سقفِ بر اندیشه‌ام آوار


به مرزهای دریده‌‌ی بی‌تکرار


به هتک حرمت از شور دیدار‌


به دار
به دیوار


به نفس‌نفس‌های زجه‌ی آزار


به درد لذت‌اندود پرتکرار

 

به رنج اندیشه و پندار


به دختر خموش دل‌آزار


به او و آن نقطه‌ی دوّار

 

به سقف چنگ می‌زنم
به دیوار

 

تابستان ۱۳۹۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۱۸
اعظم خان آبادی

این روزها فضای اجتماعی ایران در جشن شکستن «نقاب فرهیخته»، همدلانه، پای روایت‌هایی نشسته که هرچند تلخ اما نویدبخش زیست‌جهانی امن‌ترند؛ جایی‌که «فرهیخته‌نما»های متعرض و متجاوز طرد می‌شوند و «حاشیه‌ی امنی» که با وادار کردن قربانیانشان به سکوت ساخته بودند به‌ناگاه بر سرشان آوارشده. آن‌ها که هویتشان افشا شده و از زیر پوستین خوش‌نقش‌ونگار روشنفکرنمایی چهره‌ی کریه فریبکارشان آشکار شده دیگر حتی اگر عقوبتی جزایی در انتظارشان نباشد بی‌شک مجالی برای بازی‌های فریبکارانه‌شان نخواهند داشت و چه مجازاتی برایشان از این بالاتر؟ و آن‌ها که با اغماض و بخشش قربانیانشان یا با حربه‌هایی برای وادار کردن آن‌ها به سکوت هنوز در امان مانده‌اند، ترسان، خود را بر لبه‌ی پرتگاه می‌بینند و امروز دیگر می‌دانند که باید به فکر درمان زخم‌های روانشان باشند و هر آن خود را در معرض خطر افشای هویتشان تصویر و تصور می‌کنند، امروز دیگر می‌دانند که سکوت قربانیانشان ریشه در فرهنگی سرزنشگر داشته که اکنون در مسیر حمایتگری و همدلی گام بر می‌دارد، امروز دیگر می‌دانند که بازگشت و پناه بردن قربانی به متعرض الگوی پرتکراری است که از مکانیزم‌های دفاعی روان فرد آسیب‌دیده برای انکار و کنارآمدن با ترومای عمیقی که تجربه کرده ناشی می‌شود و نشانی از رضایت و شیفتگی قربانی یا جاذبه‌ی متعرض نیست،... امروز خیلی بیش‌ازپیش می‌دانند و با این تجربه‌ای که وجدان جمعی جامعه‌ی ایرانی از سر می‌گذراند دیگر بعید است متعرضی بتواند مدعی شود که نمی‌دانسته در رابطه‌ای «انسانی»، «برابر»، «گفت‌وگومدار» و «توافق‌محور» نبوده و آگاهی نداشته کاری که کرده #تجاوز یا #تعرض یا #آزارجنسی بوده است. فقط کافی است این روزها زمان اندکی را به دنبال کردن روایت‌های آزار و تحلیل‌های فعالان این حوزه اختصاص دهیم.

امروز بیشتر ما با مفاهیم #فرهنگ_تجاوز، #قربانی‌نکوهی، #تجاوز_خاکستری، #تجاوز_در_قرارعاشقانه و... کم‌وبیش آشنا شده‌ایم و می‌دانیم مصادیق #آزارجنسی چقدر به رفتارهای تک‌تک ما نزدیک است. به امید روزی که همه‌ی افراد جامعه خود را در معرض قربانی یا متعرض بودن ببینند و هوشیار باشند که این دست تجارب متعلق به #دیگری و دیگران نیست و هرکدام از ما با اندکی تسامح در مرزگذاری و مراقبت از حریم شخصی‌مان یا بی‌توجهی به مرزهای اخلاقی‌مان می‌توانیم همین دو نقش به‌ظاهر عجیب و بعید #قربانی و #متعرض را بگیریم و چنان غرق در توجیهات و بازی‌های روان پیچیده‌ی انسانی‌مان شویم که دیگر حتی به جایگاه خود آگاهی هم نداشته باشیم.

گام بعدی در این حرکت نیک اجتماعی به باور من شنیدن روایت‌های متعرضین است. شاید این تنها مسیر برون‌رفت از این غائله و رسیدن به صلح و آرامش جمعی‌ باشد. اشتباه نکنیم؛ ما می‌شنویم تا بفهمیم و «فهمیدن» به معنای «بخشیدن» نیست، همان‌طورکه «توضیح دادن»ِ شرایطی که متعرض در آن مرتکب اشتباه شده نشانه‌ی «تبرئه» یا «توجیه» اشتباهش نخواهد بود.

پایان این روزهای داغ به‌مثابه فراموشی و خاموشی این شعله‌ و سوسوی امید نیست، آغازی دوباره است با جهشی رو به جلو در مسیری که قرن‌ها فعالان اجتماعی جنبش‌های رهایی‌بخش و برابری‌خواه در آن گام برداشته‌اند و این وظیفه‌ی تک‌تک ماست که از این جوانه که با خون‌دلِ راویان جسور و فعالان دلسوز و شهروندان منصف این جامعه سر از خاک برآورده مراقبت کنیم تا در کنار درختان تنومند جنبش‌های اجتماعی دیرپای جامعه‌ی ایرانی سایه‌سار امن دیگری شود برای پناه فرزندان و نسل‌های آینده‌ی این سرزمین. نقطه؛ آغاز...

پ.ن: تاریخ نگارش این یادداشت ۶شهریور۱۳۹۹ است و پیش از این در صفحه‌ی اینستاگرام در پیوند https://www.instagram.com/p/CEZo6IOps0P/?igshid=e5n28ychq05f منتشر شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۴۲
اعظم خان آبادی


 

آنچه لذت‌های زندگی را عمیق‌تر می‌کند، انتظار رسیدن به آن‌هاست و چه تلخ است سرنوشت امروز ما که برای رسیدن به هر لذتی به فاصله‌ی یک کلیک دسترسی داریم و چه کم‌عمق و شتابان از کنار لذت‌های زندگی یکی پس از دیگری عبور می‌کنیم. ما نسل دوانیم، دوان‌دوان و بی هیچ تعمقی لذت‌ها را یکی پس از دیگری لمس می‌کنیم و پیش و بیش از تجربه‌ی آن به ثبت و نمایش آن می‌پردازیم. گویی مسابقه‌ی تعداد و تنوع بیشتر «لذت‌های به‌نمایش‌گذاشته‌شده» درگرفته؛ گویی این ما نیستیم که زندگی می‌کنیم؛ گویی اشباحی شده‌ایم که اثر وجودمان فقط در صفحات شبکه‌های مجازی است و گویی حایلی است بین ما و لمس لذت‌های زندگی، به‌سان روحی که دستانش از «چیز»ها رد می‌شود و ناتوان است از لمس آن‌ها. ما در کدام لحظه‌ی تاریخ اینچنین مُردیم؟


دی‌ماه ۱۳۹۷

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۸ ، ۱۶:۰۸
اعظم خان آبادی