نیستی اما
دستانت بر تنم چنگ میزند
صدایت در گوشم زنگ میزند
من میگریزم و
نگاهت بر دلم میآویزد
این چه بیتوییِ باهمی است
که بر قلب من پا میفشارد
۲۷ مهر ۱۳۹۸
نیستی اما
دستانت بر تنم چنگ میزند
صدایت در گوشم زنگ میزند
من میگریزم و
نگاهت بر دلم میآویزد
این چه بیتوییِ باهمی است
که بر قلب من پا میفشارد
۲۷ مهر ۱۳۹۸
کلمات میدوند و جیغ میکشند
به دیوارههای دالان دلم میکوبند
بر تکتک تارهای عصبم میآویزند و تاب میخورند
بر پشت چشمانم چنگ میزنند و خنج میکشند
بلوایی است، در این تنِ تنهای پرتنش
۱۹ مهر ۱۳۹۸